تیر بلا
م . اسحاق  م . اسحاق " ثنا "

حامد " نوری "  به خون خفته است از خنجر ببین

کشته   بیداد  و ظلم  دست  استمگر   ببین

چند دیوی  وحشی ظلمت پرست  بد سرشت

کرد از خون لاله گون  در گوشه معبر ببین
 ار عسس در خواب راحت خفته چون مور زمین

قتل و غارت را میان مردم کشور ببین

می خورد تیر بلا  " نوری "  ز افراد لعین

لیک ارباب ستمگر  خفته در بستر  ببین

این چه قانون است جاهل صاحب جاه و مقام

آنکه بر سر تاج دانش خسته و ابتر ببین

رسم و آیین عدالت نیست حاکم در محیط

جانی جرم مکرر فارغ از کیفر ببین

گر مسلمانی همین باشد که بر " نوری " گذشت

هر مسلمان  را شریک جرم غارت گر ببین

هموطن دوری گزین از مرد صاحب اقتدار

ظلمت جان سوز  را بر صاحب لشکر ببین

مرد و زن سوزد " ثنا "  در اتش سوزان غم

چون سپند  آدم  میان کاسه مجمر ببین

ونکوور کانادا  سپتامبر ١٤سال ۲۰١۰


September 19th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان